۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۸, چهارشنبه

خواب خیر خاتمی برای مردم ایران



بالاخره پس از نصیحتهای بسیار و تهدیدهای پر فشار، آقای خاتمی موفق شدند سید علی و ایران خانم را، که مدتی طولانی بود نامزد بودند ولی مرتب دعوا می کردند، آشتی بدهند و رضایت ایران خانم را بگیرند و مجلسی ترتیب دهند برای این امر خیر: مراسم جاری کردن صیغه عقد ازدواج موقت توسط خود آقای خاتمی.

سید علی و ایران خانم بر چهار پایه ای نشسته اند.  سید علی چفیه ای نو انداخته و مرتب دست به ریشش می کشد.  ایران خانم سرش را پایین انداخته تا آرایشش را که از فرط گریه به هم خورده و ماسیده، کسی نبیند. پشت سر عروس و داماد، مهاجرانی و چند اصلاح طلب شل و ول  با علی مطهری و چند اصول گرای شل و ول تر ایستاده و پارچۀ سفید خون آلودی را بر سر عروس و داماد گرفته اند. علی لاریجانی وسط ایستاده و کلّه قند می ساید.  کنار داماد، جنتی و احمد خاتمی  و احمدی نژاد ایستاده اند؛ مشایی که تا لحظه ای پیش آنجا بود، حالا غیبش زده است.  کنار عروس عکس موسوی و کروبی را گذاشته اند که متاسفانه نتوانسته اند به دلایلی خود را به مراسم برسانند.  آن طرفتر هاشمی بـُق کرده و سعی می کند چشمش در چشم احمدی نژاد نیفتد.

آقای خاتمی با صدای بلند می خواند: « دوشیزه ایران خانم آزادیخواه، صبیّۀ محترمۀ جهانگیر، آیا به من وکالت می دهید که شما را در قبال یک جلد رسالۀ توضیح المسائل آقای خامنه ای و یک رسید برای پول نفت و گاز ایران به عقد ازدواج موقت آقای سید علی خامنه ای، در آورم؟ وکیلم؟ »

مهاجرانی با اطوار می گوید: « عروس رفته پشت بوم الله اکبر بگه. »

مشایی که رفته در ماشین بقایی  با او و هاشمی ثمره پیکی بزند و خود را بسازد (در ضمن پیکی هم برای آن که غایب است، نگونسار کند!) ، لول لول بر می گردد. احمدی نژاد به
سید علی چپ چپ نگاه می کند و در گوش مشایی می غرد: « کوفتش بشه، عجب مالی گیرش اومده. اگه از چنگش در نیاوردم، حالا وایسا ببین. »    

آقای خاتمی با صدای بلند تکرار می کند: « ایران خانم آزادیخواه ... وکیلم؟ »

این بار علی مطهری با ناز می گوید: « عروس رفته جلوی اوین تحصن کنه. »

جنتی که از قیافۀ احمدی نژاد چیزی دستگیرش شده، زیر گوش او می نالد: « اگه دستی به عروس برسونی، می دم از تخمهات دارت بزنند. »

احمدی نژاد بی آن که به او نگاه کند، با تمسخر می گوید: « ببند در گاله رو پیری، وگرنه همچی می زنم تو گوشت، آدرس خونه ت یادت بره. »

جنتی با عصبانیت در گوش احمد خاتمی می گوید: « مرتیکه دهاتی، یابو ورش داشته. »

احمد خاتمی به مشایی نگاهی غضب آلود کرده می گوید: « همه ش زیر سر این مشایی دو سر قافه.  بذار پاتختی بگذره، می دم خودشو و اون جن گیراشو از کون دار بزنند. »

آقای خاتمی باز با صدای بلند تکرار می کند: « ایران خانم آزادیخواه ... وکیلم؟ »

ایران خانم سرش را کمی بلند می کند و با صدایی که به زحمت شنیده می شود، می گوید: « با اجازۀ مراجع تقلید و مسئولان و مقامات ذیصلاح و سپاه پاسداران و بسیج، بله. »

مهاجرانی و مطهری بالا و پایین می پرند و کف می زنند و با صدایی زیر و گوش خراش جیغ می کشند: « لی لی لی لی ... »

آقای خاتمی حالا رو به داماد کرده و می گوید: « آقای سید علی خامنه ای،  مقام معظم رهبری روحی له الفدا، فرزند دلبند جواد، آیا به من وکالت می دهید که دوشیزه ایران خانم را به عقد ازدواج موقت شما در آورم؟ وکیلم؟ »

سید علی دعایی زیر لب خوانده و می گوید: « با اجازۀ امام زمان، بله. »

پس از شلیک چند موشک سجیل و زلزال و شهاب و قیام وغیره توسط سپاه که جنتی را عجیب به هیجان می آورد، در داخل سالن و کمی آن سو تر یک گروه مدّاحان بیت رهبری که همه کت و شلوار و پیراهن مشکی یک دست پوشیده اند، نان خامه ایهای توی دهانشان را فرو داده و ناگهان شروع می کنند به خواندن: « گل به سر عروس یالله، دامادو ببوس یالله، داماد تو رو بخشیده، فتنه هاتو ندیده، واسه ثروت نفتت، کیسه کیسه دوزیده .... »

عروس با شرم و حیا به سوی داماد خم می شود.  تا لبهای عروس به لبهای داماد می رسد و داماد دست به کمر عروس می اندازد، احمدی نژاد شیرجه می زند و با سید علی دو تایی می افتند روی عروس. آقای خاتمی با وحشت جیغ می زند، و خیس عرق از خواب می پرد. چند لحظه ای می گذرد تا بفهمد که بیدار شده ولی هنوز دارد جیغ می زند. جلوش تلویزیون روشن است. مصاحبۀ احمدی نژاد است با شبکۀ دو. احمدی نژاد رو به دوربین نیشخند می زند و می گوید « ولایت بی ملت دست بسته است و ملت بی ولایت سرگشته.»



قیژک کولی
اردیبهشت  ١٣٩٠

۱ نظر: