۱۳۹۰ خرداد ۷, شنبه

گفتگوی حساس احمدی نژاد و مشایی پس از انفجار پالایشگاه آبادان


احمدی نژاد تازه از فرودگاه – از بازدید پالایشگاه آبادان که همزمان با انفجاری بزرگ بوده – به کاخ ریاست جمهوری برگشته و دوان دوان خود را به در اتاق خصوصی مشایی رسانده است. محکم به در می کوبد. از اتاق صدای بلند موسیقی می آید: « سوسن خانوم، ابرو کمون، چشم عسلی ... » و توأم با آن صدای نکرۀ مشایی که خارج می خواند « ... شاخ کجکی، سُم صدفی ... ». احمدی نژاد محکمتر چند بار به در می کوبد. صدای موسیقی قطع می شود و لحظه ای بعد لای در کمی باز می شود. نصف صورت مشایی پیداست؛ چشمهایش را که سرخ سرخ است به صورت احمدی نژاد می دوزد و با صدایی گرفته می گوید:
« سلام. »

احمدی نژاد با بی‌صبری داد می زند:
« سلامو درد. »
« چته!؟ زهله م رفت؛ فکر کردم حسین شریعتمداریه. »
« هنوز کارمون به اونجاه نکشیده، اون جاکشو شخصاً بفرستن سراغمون. »
« چی شده؟ »
« درو وا کن بیام تو، کارت دارم. »
« آخه، بد موقع است الآن. »
« چه غلطی داری می کنی؟ »
« هیچی؛ جلسه دارم. »
« آره اروای شکمت! »
احمدی نژاد در را هل می دهد و سرش را جلو می برد. در کمی باز می شود، ولی مشایی هنوز نمی گذارد احمدی نژاد تو برود. نصف اتاق پیداست. روی تختخواب دو زن مو بور، لخت مادر زاد، با بدنهایی برنزه، بغل هم دراز کشیده و به او زل زده اند. از سُمهای لاک مسی زده و شاخهای جواهر نشانشان پیداست جن هستند. احمدی نژاد می غرّد:
« باز که تو با اینا خاک تو سری کردی! »
« هنوز نکردم ... یعنی نه ... دارم واسه شون باب چهارم حلیة المتقین رو
باز می کنم. »
« آره معلومه، باب اینا که پاک بازه. »
« چی شده؟ »
احمدی نژاد به زحمت نگاهش را از دو جن مؤنث که با ابروهای شیطانی و لبها و گونه های برآماسیده، به لوندی به او می خندند، می کـَـنـَد و می گوید:
« چی می خواستی بشه. پالایشگاه بمب گذاشتن. می خواستن منو بکشن. »
« کی؟ »
« همین رفیقای شاخ و سم دارت. »
« امکان نداره. »
« این جاکش، عباس غفاری، مگه با اینا قرارداد اکسکلوسیو امضا نکرده بود؟ »
« چرا. »
« زدن زیرش. دارن واسه طرف هم کار می کنن. »
« طرف کیه؟ »
« سید علی. مشنگ خان! »
« کی میگه؟ »
« همه می گن. داوودمون خودش دیده این یارو سعید حدادیان ... »
« مداحه؟ »
« آره، بزرگ خایه مالان. »
« همون که هر چی خورده نریده. »
« آره. داوود دیده دوسه تا از این ازما بهترونو برده بوده قم توبه کنن، بعد صیغه شون کنه. »
« من هم شنیدم بابا. اونا جن نبودن؛ خارجی بودن. اسمشون جنی، جَنت، جانی، همچین چیزایی بوده. »
« آره جون عمه ت. جنـّی بوده، نه جنی. داوودمون خودش سُماشونو از زیرچادر سیاه دیده. »
« محمود جان، به امام زمان قسم، اینا به ما خیانت نمی کنن، سپاهی نیستن که. »
احمدی نژاد فریاد می زند: « برو بابا توام! کلّ جریان ما داره به گا می ره، تو دستتو گرفتی به چیزت، می دوی دنبال این ضعیفه ها. » و ناگهان در را هل می دهد. مشایی غافلگیر می شود و تا بجنبد، در کاملاً باز شده است. در نیمۀ دیگر اتاق روی مبل بزرگی، یک جن با شاخ و دم غول پیکر پشمالو نشسته است. روی زانویش، مصباح یزدی نشسته و دستش بر گونۀ جن می مالد. عمامۀ مصباح سرش نیست؛ سر جن است، بین دو شاخش. با دیدن احمدی نژاد، مصباح دست پاچه شده و هن هن کنان از روی پای جن پایین می آید. رو به جن می گوید:
« اون عمامه را بده، عزیز مصباح. »
عمامه را می گیرد و بر سرش می گذارد، سینه را جلو می دهد و به احمدی نژاد می گوید:
« سلام علیکم، آقای رئیس جمهور. »
احمدی نژاد نیشخندی می زند و می گوید:
« علیکم السلام، حاج آقا. شما کجا، اینجا کجا؟ شما که سنگ مارو پاک انداختین که. »
« اومدم کمی از ولایت فقیه برای برادر مشایی و این دوستان بگم، شاید به راه بیان و من هم یک صوابی کرده باشم. »
« حاج آقا، همین طوری هم ولایت دست ماروحسابی گذاشته تو پوست گردو. حالا شما می خوای اجنه رو هم ذوب ولایت کنی!؟ »
« اگر شما هم مثل من بیاین تو آغوش باز ولایت، همۀ مشکلات به امید خدا حل می شه. »
احمدی نژاد نگاهی به جن پشمالو دیو پیکر که حالا روی مبل دراز کشیده و نیشش تا بناگوش باز است، می اندازد و می گوید:
« حاج آقا ما کون اینو نداریم تو آغوش بازی که شما رفتی، بریم. »
بعد توی گوش مشایی می غرد:
« اینو واسه چی راه دادی؟ »
مشایی آهسته می گوید:
« گفت به اعتبار قدیمها شاید بتونه وساطت کنه. »
« دلت خوشه ها. این قرمساق ننه ش هم می زنه به چوب حراج. اومده جاسوسی. »
بعد نگاهی به دور و بر اتاق می اندازد و می گوید:
« بابا توروخدا اینا رو راهی کن برن، برو به کارها برس. اینجا رو پاک کردی جن ده خونه ها. »
« خب، خب. »
« من می رم با آقا امام زمان چت کنم، گفته امشب می آد اسکایپ. برم ببینم چه خاکی باید سرمون بریزیم. »
« خوش به حالت. به آقا بگو آواتارجدیدش خیلی خفنه. »
« جون من برو به کارها برس. از دستت در می ره، تخم جن پس میندازی،  اون وقت خر بیار و باقالی بار کن. »
« عیب نداره، شاید یه روز رئیس جمهور شد. »
احمدی نژاد چپ چپ نگاه می‌کند و می‌گوید:
« برو! »
« خب بابا، خب. »
« برو! التماس دعا. »
« محتاج دعا. »



قیژک کولی
خرداد  ١٣٩٠

۱۳۹۰ خرداد ۴, چهارشنبه

استعفانامۀ محرمانۀ محمود احمدی نژاد


این نامۀ محرمانه  یکی دیگر از مدارک جالبی است که در سایت سیکی لیکس منتشر شده است:


کاپشنم کو؟
چه کسی بود
                صدا زد محمود؟
آشنا بود صدا؛ مثل زوزۀ زیر شغال به گوش سگ زرد
اعظم السادات در خواب است
و اسفندیار و ثمره، و قطعاً همۀ مردم شهر
شب خرداد به سنگینی یک تانک از روی سرم می گذرد
و تندبادی سخت از حاشیۀ سبز پتو خواب مرا می آشوبد
بوی فرار می آید
بالش من پر عربدۀ « سیکدیر!» سیّد علی است
صبح خواهد شد
وبه این کاخ پاستور
نوکر خامنه ای هجرت خواهد کرد
باید امشب بروم
من که تا دورترین کوره دهات، سفرهای خوش استانی کردم
حرفی از جبران این همه یارانۀ یامفت نشنیدم
هیچ دستی، گدایانه مگر، سوی من دراز نبود
کسی از دیدن کیکی زرد مجذوب نشد
هیچ کس توله سگی واق واقو را جلو دکان قصّابی جدّی نگرفت
من به اندازۀ یک سلــّول اوین دلم می گیرد
وقتی در تلویزیون می بینم مصباح
خایة الله قاتل فیضیّه
در دل  پر ضجّه ترین شهر زمین
فقه می بافد
چیزهایی هم هست ( نه از آن « چیز»هایی که موسوی می گفت! )
لحظه هایی پر اوج
مثلاً رئیس جمهوری دیدم
آنچنان محو رهنمون ملل عالم بود که دور سرش
هالۀ نوری زد
و شبی از شبها
سیّدی نورانی از من پرسید:
تا ظهورم چند ماه مانده است؟
باید امشب بروم
باید امشب چمدانی را
که به اندازۀ بودجۀ سالانۀ کشور جا دارد، بردارم
و به سمتی بروم
که حسابهای بانک سوییسم پیداست
رو به آن غرب مستکبر بد که همواره به من می غرّد
یک نفر باز صدا زد محمود!
کاپشنم کو؟


قیژک کولی
خرداد  ١٣٩٠

۱۳۹۰ خرداد ۳, سه‌شنبه

نامۀ احمدی نژاد به دکتر مظاهری، جراح پلاستیک در کالیفرنیا



در تأیید نظریاتی پیرامون جراحی پلاستیک احمدی نژاد ( و مقایسۀ عکسهای « قبل از » و « بعد از » در برخی از وبلاگها * ) ، وب سایت سیکی لیکس نامۀ احمدی نژاد را به دکتر مورتون مظاهری، جراح پلاستیک مشهور ایرانی در کالیفرنیا، منتشر کرده است که به استحضار می رسد:

مَـظی جونم مرا خوشگلترم کن            به مَه رویان هالیوود سَرَم کن
هم از گلزار و رادان، هم کلونی          مرا از تام کروز خوش تیپ ترم کن
بزن بوتاکس و پوستم را بکش سخت     به سیلیکون مرا سیمین بَرَم کن
چقد ملت بگوید اَن قیافه ام                 مرا از مادونا خوشگلترم کن
همه گویند سیّد خوش قواره است         مرا از سیْد علی بهترترم کن
چو ملت عاشق اخلاق من شد             تو حالا عاشق رو و بَرَم کن
ظهور حضرت عج گشته نزدیک         مرا کاندید سوگل در حرم کن
به بی یوتی پـــِر ِید حضرت حق          ز یوسف، تر گل و ورگل ترم کن
خدایا! چون مرا زشت آفریدی            مؤیّد کن مظی را، خود کـَرَم کن
کراون دختر شایسته در قم                و هم در جمکران را بر سَرَم کن
بیا اسفندیار، اسفند دود کن                
برو سیّد حسادت کن، ورم کن! 


قیژک کولی
خرداد ١٣٩٠


* مدارک تصویری را اینجا ببینید
:

http://khabargozaryeazad.blogspot.com/2011/05/blog-post_23.html

۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۰, جمعه

راز و نیاز احمدی‌نژاد با جن مورد علاقه اش










گفتم حالم خرابه، گفتا جونت در آید               گفتم که جّن من شو، گفتا اگر بر آید
گفتم که این حکومت بی‌ من پخی نباشد           گفتا تو هم نبودی جز کس که ژاژ خاید
گفتم برای حیدر دیدی چه خون به پا شد          گفتا چنین مشنگی، تنها دمی نپاید
گفتم سگان سید نک بوی خون شنیدند             گفتا سگ‌ که باشد در محضرم بلاید
گفتم همه آخوندها حالا با سید هستند              گفتا ز گرگ هرگز جز گرگکی نزاید
گفتم ولایت هم شد چون چیز خر مزاحم         گفتا بگیر بکش تو، شاید خودش ور آید
گفتم ز پاسداران قتل و شکنجه آموز             گفتا که فوت آبم هر آنچه را که باید
گفتم اسی جون من جانش به کف نهاده           گفتا بادمجان بم را آفتی نیاید
گفتم که سید خ. ر. آخر به من بتازد              گفتا سپاه جن‌ها او را دهان بگاید
گفتم که دور دولت دیدی که چون سر آمد       گفتا ببند دکتر این دوره هم سر آید



قیژک کولی
اردیبهشت  ١٣٩٠




۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۹, پنجشنبه

گــُه خوردن عباس غفاری جّن گیر دکتر ا.ن. (که از مدفوع خود ارتزاق می‌‌کرده!) و گــُه‌ خوردن ما


گــُه خوردن ما نیست چو گــُه خوردن تو          تو بهر غذا این همه گــُه‌‌ها خوردی
ما گــُه بخوریم‌ ای ا.ن. گــُه‌، گــُه بخوریم         چون رأی بدادیم و تو گــُه نشمردی


قیژک کولی
اردیبهشت  ١٣٩٠

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۸, چهارشنبه

خواب خیر خاتمی برای مردم ایران



بالاخره پس از نصیحتهای بسیار و تهدیدهای پر فشار، آقای خاتمی موفق شدند سید علی و ایران خانم را، که مدتی طولانی بود نامزد بودند ولی مرتب دعوا می کردند، آشتی بدهند و رضایت ایران خانم را بگیرند و مجلسی ترتیب دهند برای این امر خیر: مراسم جاری کردن صیغه عقد ازدواج موقت توسط خود آقای خاتمی.

سید علی و ایران خانم بر چهار پایه ای نشسته اند.  سید علی چفیه ای نو انداخته و مرتب دست به ریشش می کشد.  ایران خانم سرش را پایین انداخته تا آرایشش را که از فرط گریه به هم خورده و ماسیده، کسی نبیند. پشت سر عروس و داماد، مهاجرانی و چند اصلاح طلب شل و ول  با علی مطهری و چند اصول گرای شل و ول تر ایستاده و پارچۀ سفید خون آلودی را بر سر عروس و داماد گرفته اند. علی لاریجانی وسط ایستاده و کلّه قند می ساید.  کنار داماد، جنتی و احمد خاتمی  و احمدی نژاد ایستاده اند؛ مشایی که تا لحظه ای پیش آنجا بود، حالا غیبش زده است.  کنار عروس عکس موسوی و کروبی را گذاشته اند که متاسفانه نتوانسته اند به دلایلی خود را به مراسم برسانند.  آن طرفتر هاشمی بـُق کرده و سعی می کند چشمش در چشم احمدی نژاد نیفتد.

آقای خاتمی با صدای بلند می خواند: « دوشیزه ایران خانم آزادیخواه، صبیّۀ محترمۀ جهانگیر، آیا به من وکالت می دهید که شما را در قبال یک جلد رسالۀ توضیح المسائل آقای خامنه ای و یک رسید برای پول نفت و گاز ایران به عقد ازدواج موقت آقای سید علی خامنه ای، در آورم؟ وکیلم؟ »

مهاجرانی با اطوار می گوید: « عروس رفته پشت بوم الله اکبر بگه. »

مشایی که رفته در ماشین بقایی  با او و هاشمی ثمره پیکی بزند و خود را بسازد (در ضمن پیکی هم برای آن که غایب است، نگونسار کند!) ، لول لول بر می گردد. احمدی نژاد به
سید علی چپ چپ نگاه می کند و در گوش مشایی می غرد: « کوفتش بشه، عجب مالی گیرش اومده. اگه از چنگش در نیاوردم، حالا وایسا ببین. »    

آقای خاتمی با صدای بلند تکرار می کند: « ایران خانم آزادیخواه ... وکیلم؟ »

این بار علی مطهری با ناز می گوید: « عروس رفته جلوی اوین تحصن کنه. »

جنتی که از قیافۀ احمدی نژاد چیزی دستگیرش شده، زیر گوش او می نالد: « اگه دستی به عروس برسونی، می دم از تخمهات دارت بزنند. »

احمدی نژاد بی آن که به او نگاه کند، با تمسخر می گوید: « ببند در گاله رو پیری، وگرنه همچی می زنم تو گوشت، آدرس خونه ت یادت بره. »

جنتی با عصبانیت در گوش احمد خاتمی می گوید: « مرتیکه دهاتی، یابو ورش داشته. »

احمد خاتمی به مشایی نگاهی غضب آلود کرده می گوید: « همه ش زیر سر این مشایی دو سر قافه.  بذار پاتختی بگذره، می دم خودشو و اون جن گیراشو از کون دار بزنند. »

آقای خاتمی باز با صدای بلند تکرار می کند: « ایران خانم آزادیخواه ... وکیلم؟ »

ایران خانم سرش را کمی بلند می کند و با صدایی که به زحمت شنیده می شود، می گوید: « با اجازۀ مراجع تقلید و مسئولان و مقامات ذیصلاح و سپاه پاسداران و بسیج، بله. »

مهاجرانی و مطهری بالا و پایین می پرند و کف می زنند و با صدایی زیر و گوش خراش جیغ می کشند: « لی لی لی لی ... »

آقای خاتمی حالا رو به داماد کرده و می گوید: « آقای سید علی خامنه ای،  مقام معظم رهبری روحی له الفدا، فرزند دلبند جواد، آیا به من وکالت می دهید که دوشیزه ایران خانم را به عقد ازدواج موقت شما در آورم؟ وکیلم؟ »

سید علی دعایی زیر لب خوانده و می گوید: « با اجازۀ امام زمان، بله. »

پس از شلیک چند موشک سجیل و زلزال و شهاب و قیام وغیره توسط سپاه که جنتی را عجیب به هیجان می آورد، در داخل سالن و کمی آن سو تر یک گروه مدّاحان بیت رهبری که همه کت و شلوار و پیراهن مشکی یک دست پوشیده اند، نان خامه ایهای توی دهانشان را فرو داده و ناگهان شروع می کنند به خواندن: « گل به سر عروس یالله، دامادو ببوس یالله، داماد تو رو بخشیده، فتنه هاتو ندیده، واسه ثروت نفتت، کیسه کیسه دوزیده .... »

عروس با شرم و حیا به سوی داماد خم می شود.  تا لبهای عروس به لبهای داماد می رسد و داماد دست به کمر عروس می اندازد، احمدی نژاد شیرجه می زند و با سید علی دو تایی می افتند روی عروس. آقای خاتمی با وحشت جیغ می زند، و خیس عرق از خواب می پرد. چند لحظه ای می گذرد تا بفهمد که بیدار شده ولی هنوز دارد جیغ می زند. جلوش تلویزیون روشن است. مصاحبۀ احمدی نژاد است با شبکۀ دو. احمدی نژاد رو به دوربین نیشخند می زند و می گوید « ولایت بی ملت دست بسته است و ملت بی ولایت سرگشته.»



قیژک کولی
اردیبهشت  ١٣٩٠

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۶, دوشنبه

نداند کس که حالا گنده لات کیست؟


وزارتخانه‌ها بی‌ سرپرستند                    چه غم! محمود سکاندار هستند
وزیران با اجنه تانگو رقصند                 چو از ودکای قائم مست مستند
تورم چیست؟ بیکاری چه باشد؟              که مردم از خوشی‌ دیوانه هستند
دُکی یارانه‌ها کردند هدفمند                     نه مثل دیگران بی‌ خایه هستند
چو دولت حرف مجلس بُد به تخمش         همان بهتر که مجلس را ببستند
مشایی با بقیه در کش و قوس                 همه در انتظار ضرب شستند
ظهوری‌ها و این فن‌های مهدی                ولایت را به سختی دست بستند
ز هر سو جمع لاتان، ان کلفتان              زدند و پوز هم محکم بخستند
چنان گردن زنند و خون بریزند              که گویا تا ابد هم از الست اند
نداند کس که حالا گنده لات کیست؟         همه ملت بسی‌ سرگشته هستند
همان بهتر به یکدیگر بجستند                 که شاید پشت یکدیگر شکستند
خدایا! خود به این مردم کمک کن!          که از ظلم و ستم بی‌ پا و دستند
خوشا بر حال آنان چون که رستند           و یا آنان که نوشیدند و مستند



قیژک کولی
اردیبهشت ١٣٩٠

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۴, شنبه

پیشنهاد به هالی وود برای بازسازی فیلمهای کلاسیک با حاکمان و لوکیشنهای ایران


توجه کنید که به نظر من، احمدی نژاد و مشایی برای چندین نقش متنوع مناسبند، چرا که هم فوق العاده فوتوژنیک اند و هم استعداد خارق العاده ای در ایفای نقش دارند.
 

بیست هزار سال قبل از میلاد مسیح       جنتی
دوازده مرد خبیث                            شورای نگهبان
ای تی                                         احمد خاتمی (البته باید ریشش را بزند)
کینگ کونگ                                  سردار فیروز آبادی

                                                    (البته باید چند ماهی از
                                                      مصرف واجبی خودداری کند)     
جن گیر                                       مشایی
طالع نحس                                    احمدی نژاد
مرد نامرئی                                   امام زمان
مرد سوّم                                      هاشمی ثمره
مستر بین                                      مشایی
زن اتمی                                       فاطمۀ رجبی، یا
اعظم السادات احمدی نژاد
خوب، بد، زشت                             موسوی، خامنه ای، احمدی نژاد
پیشتازان فضا                                 کابینۀ احمدی نژاد
خانوادۀ والتونها                              لاریجانی ها (تصور کنید:
                                                  « شب بخیر جواد! »
                                                  « شب بخیر علی! »
                                                  « شب بخیر صادق! »
                                                  « شب بخیر باقر! »
                                                  « شب بخیر فاضل! » )
هالک شکست ناپذیر                        سعید حدادیان (مداح رهبری)
مرد شش میلیون دلاری                     خامنه ای
دراکولا                                       حسین شریعتمداری
فرانکنشتاین                                   ضرغامی
ارباب حلقه ها –  ساوران                  خامنه ای
                       سارومان               مصباح یزدی
                       اُورکها                  بسیجیها
                       گـُولم                    احمدی نژاد
                       مُوردُور                خیابان پاستور
سیارۀ میمونها                                حکومت جمهوری اسلامی
شبهای بوگی                                 چند تن از هنرپیشگان متعهد (!؟) ایران در حج
Boogie Nights
کازینو                                         جمکران
آلیس در سرزمین عجایب                   حیدر مصلحی
پارک ژوراسیک                             قرارگاه خاتم الانبیا
صورت زخمی                               احمدی نژاد ( تصور کنید:
                                                  (“Say hello to my little friend!”    
راه کارلیتو                                   موسوی
مومیایی                                       جنتی
بازگشت مومیایی                            مهدوی کنی
دوازده میمون                                شورای نگهبان
بوچ کسیدی و ساندنس کید                  احمدی نژاد و مشایی
روز پس از فردا                             ٢٣ خرداد ١٣٨٨
سکوت برّه ها                                جنبش سبز
خنگ و خنگتر                               امامان جمعه حسنی و ملکوتی
Dumb and Dumber
مصاحبه با خون آشام                      ٣٠: ٢٠
بازماندۀ موهیکانها                           کروبی و پسرانش
جان سخت                                   هاشمی
Diehard
کوه بروک بک                              احمدی نژاد و مشایی
Brokeback Mountain
یوگی و دوستان                             علی لاریجانی و مجلس شورای اسلامی
لاندا بوزانکا                                 حمید بقایی
سفر به مرکز کرۀ زمین                    چاه جمکران
لاست                                         اصلاح طلبان



قیژک کولی
اردیبهشت  ١٣٩٠
 

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۲, دوشنبه

شکوۀ دکتر به اسفندیار و خرامیدنش به نارمک دیار


ظاهراً یکی از مدّاحان ذوب در ولایت اخیراً فرموده اند که اسفندیار رحیم مشایی عورت احمدی نژاد است که هر وقت بخواهیم قطعش می کنیم.  به الهام از این فرمایش اولترا فرویدیستی و به دنبال قهر کردن دکتر در چند روز اخیر تقدیم می شود:

چنین گفت دکتر به اسفندیار            که ای عورت من بشو چون خیار
چرا شـُل شدی روز آورد پس         که خاکش به سر چون تو فریاد رس
چه بنشسته ای، دیو توسی رمید       به کردار سگ دست من برگزید
به خونخواهی حیدر کس مشنگ      اره اوره شمسی بیامد به جنگ
به تاریخ، والله، ز عهد یزید           به این کس کشی کس ولایت ندید
بکردم به جان خدمت سیْد علی       پدرسگ منش ساختم این ولی
من آنم که سرویس کردم دهان       از آن هاشمی، هم ز اصلاحیان
بکردم هدفمند یارانه ها                نبُد هیچکس را از این خایه ها
به رغم همه قدرت و مکر و پول    شکستم من آن کیر آمریک غول
همه چشمهای جهان گشت کور      چو دور سرم دید هاله ی ز نور
بکردم انرژی همه هسته ای          به هر خانه ای می دهم بسته ای
منم مُعجز قرن بیست و یکم          به معراج، از جمکران تا به قم
من آنم که مهدی بود یار من         پیامک زند دَم به ساعت به من
به جز اهل بیت نبی تک وَ توک    فقط بنده اد کرده در فیس بوک
چرا سر به کس شعر سیّد نهم       وزارت به حیدر چلفتی دهم
چو کابینه شد خرتوخر، تا به تا    همان بــِه که کشور رود گا به گا
چنین گفت دکتر به اسفندیار         سپس شد خرامان به نارمک دیار



قیژک کولی
اردیبهشت 1390