گو چه کسی بر همه کوتولگان یکـّه امیر است پدرسوخته
عاشق آشوب و به حق دکتر ِ هیر وَ ویر است پدرسوخته
در شکمش روده نبُد هیچ راست پیچ تو گیر است پدر سوخته
عالم جنـّی و شیاطین را مثل سفیر است پدرسوخته
ملّت بیچارۀ ما در کـَفـَش عین اسیر است پدرسوخته
کلّ جهان زو به ستوه آمده بس که شریر است پدرسوخته
ریده به هر گوشۀ این مملکت اِندِ مدیر است پدرسوخته
شرم و حیا، آب ندارد به رو همچو کویر است پدرسوخته
کرد حرامش زن او سیْد علی دست به کیر است پدرسوخته
رقص چو الویس کند، پای وی کفشک جیر است پدر سوخته
عالم دهر است و زده پوزۀ هر چه وزیر است پدرسوخته
دور و برش مملو بی مایگان چون که فطیر است پدرسوخته
هر کَسَکی یک دو سه روزی بخورْد عین خمیر است پدر سوخته
برده ز جمعی فـَدَوی عقل و هوش مثل پنیر است پدرسوخته
هی خس و خاشاک به چشمش رود چون که بصیر است پدرسوخته
خلق به کونش علمی سبز کرد باز نمیر است پدرسوخته
تا به جهان هست، بدان روز ما تیره چو قیر است پدرسوخته
کاش که دستم برسد چَک زنم حیف صغیر است پدرسوخته
با پوزش از پیشگاه زنده یاد ایرج میرزا به خاطر دزدیدن وزن و ردیف شعرش!
قیژک کولی
مهر ١٣٩٠
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر